- مهاجرت کردن
- کوچیدن
معنی مهاجرت کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- مهاجرت کردن
- فرواییدن فرا رفتن فاتوریدن بنه بستن
- مهاجرت کردن
- Emigrate, Migrate
- مهاجرت کردن
- emigrar, migrar
- مهاجرت کردن
- emigrować, migrować
- مهاجرت کردن
- эмигрировать , мигрировать
- مهاجرت کردن
- емігрувати , мігрувати
- مهاجرت کردن
- emigreren, migreren
- مهاجرت کردن
- auswandern, migrieren
- مهاجرت کردن
- emigrar, migrar
- مهاجرت کردن
- émigrer, migrer
- مهاجرت کردن
- emigrare, migrare
- مهاجرت کردن
- प्रवास करना , प्रवास करना
- مهاجرت کردن
- অভিবাসন করা , অভিবাসন করা
- مهاجرت کردن
- berimigrasi, bermigrasi
- مهاجرت کردن
- göç etmek
- مهاجرت کردن
- 이민하다 , 이주하다
- مهاجرت کردن
- 移民 , 迁移
- مهاجرت کردن
- להגר , להגר
- مهاجرت کردن
- kuhamia, kuhama
- مهاجرت کردن
- อพยพ , อพยพ
- مهاجرت کردن
- ہجرت کرنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیشی جستن، شتابی کردن، یازیدن دست یازیدن دست به کار شدن پیشی جستن، تعجیل کردن، اقدام کردن بکاری: مسعود... بتعجیل تمام مسرعان به امیر خراسان دوانید که... بجنگ سلجوقیان مبادرت نماید
گادن، انجام دادن، سرپرستی کردن کاری را بنفسه انجام دادن، جماع کردن: با زنان مباشرت کنید هر گونه که خواهید، نظارت کردن
پشتکار داشتن، برد باری کردن، پیشی گرفتن پیوسته در کاری بودن مداومت کردن، پیش گرفتن، تحمل رنج کردن: مدت سه شبانروز بر محاربت مصابرت نمودند و بر مضاربت مثابرت کرد
بازگشتن باز گشتن بر گشتن
شکیبیدن شکیبایی کردن
داماد شدن، بدامادی برگزیدن داماد کردن: از امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه - السلام است که از او ترسیدند دشمنان خدای... وز خلق رسول علیه السلام مراو را گزید ومر او را بخویشتن کشید چه بدانچ با او مصاهرت کرد تا امروز فرزندان او فرزندان رسول اند و چه مر او را وصی خویش بغدیر خم وهمگنان را بولایت او اشارت کرد، خویشی کردن بوسیله زن دادن و زن گرفتن
فخر کردن بخود بالیدن: (فصحای عرب بقصاید سبعیات مفاخره و مباهات میکردند) (لباب الالباب. نف. 7)
راز و نیاز کردن، با خدا راز و نیاز کردن
پاک ساختن شخص کالبد یا عضوی از اعضای خویش یا چیزی دیگر را از پلیدی های ظاهری